عروس گاهگاهی چادر سفیدش را بر روی موهایش جابجا می کرد و خیره به هرسو می نگریست.
برای دیدن دقیق رخدادهای آن روز به تراس طبقه فوقانی دفتر رفتم و دیدم که در حیلط کشمکش وسیعی مابین دو سوی جبهه در جریان است و داماد کت خود را درآورده و در بین دو سو در تردد است بلکه بتواند خصومت را به دوستی بدل کند و با عروس مضطرب بر سر سفره عقدی که در چند قدمی انتظارش را می کشید بنشیند.
حکایت از آنجا آغاز شد که پدر عروس می گفت : مهریه باید ۲۴۰ سکه طرح قدیم باشد و خانواده داماد می گفتند باید طرح جدید باشد. پس از کشمکش زیاد آنها را به بیرون از دفتر هدایت کردیم. درحیاط بزرگ دفتر جدل همچنان ادامه داشت .. جدلی که من از تراس بالا شاهدش بودم...تا بالاخره به خیابان کشیده شدند و رفتند تا سوار ماشین ها شوند و بروند.
نرفتند اما ... و برگشتند با توافق جدید ۲۲۰ سکه طرح قدیم به جای ۲۴۰ سکه طرح جدید.
تجربه یک عاقد : معمولا کسانی که برای عقد می آیند اگر اختلاف هم پیدا کنند حل می کنند و بالاخره بر سر سفره عقد می نشینند.
وبلاگ خاطرات یک عاقد
:: موضوعات مرتبط:
اجتماعي ,
,
:: برچسبها:
خاطرات یک عاقد ,
عروسی ,
خانواده داماد ,
سکه طرح قدیم ,
:: بازدید از این مطلب : 556
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3